nemogoody

Monday, June 26, 2006

آبی بر آتش درون من

سلام بر همگی

بعد از وبگردی های فراوان و ردوبدل چندین کامنت با سایرین دچار سردرگمی عمیقی شدم. من خود را یک ایرانی می دانم . به ملیتم افتخار می کنم در حالیکه سعی می کنم ایرادات آن را ببینم . کمبودها ، نقص ها و هر چه که بتوان در بهبود مملکت به کار گرفته شود حتی اگر در رویاهای من باشد. به همین جهت خواندن مقالات افرادی که به یکه تازی پرداخته بودند و ایران را با کثیف ترین القاب نامیده بودند و ناشایست ترین کلمات را درمورد سرزمین مادری خود به کار برده بودند بسیار سنگین بود. به معنی واقعی برای اولین بار در رونم آتشی شعله ور احساس می کردم . پس چرا مردمی که اینگونه از این سرزمین متنفرند در جنگ شرکت کردند؟ و یا چرا برای تیم ملی آن هورا می کشند یا هو می کنند؟ اما با خواندن بعضی از مقالات این سایت آبی بر آتش درون من ریخته شد. همچنان به مملکتم به سرزمینم به ایران همیشه جاویدانم افتخار می کنم.
مقالات موجود اکثرا حاوی مطالبی موافق یا مخالف هستند ولی دو مورد زیر بسیاری از پرسشهای من را پاسخ دادند:

ملی گرایی یا دگر ملت ستیزی؟!

پاسخ ستم ملی عبور از ملیت است

Monday, June 19, 2006

کمک به یک دختر جوان

سلام بر همگی

در سایت ویولت ،تاریخ دوشنبه، 29 خردادماه 1385 ،این پیوست مهم را خواندم
امیدوارم هرچه زودتر مشکل این دختر خانم جوان حل شود
پيوست مهم:
دختري به كليه گروه خوني (((او مثبت ))) نياز فوري دارد . از كساني كه ميتوانند كمكي بكنند خواهش ميشود خيلي فوري با اين شماره تماس بگيرند . ۰۹۱۵۵۴۷۴۳۲۴ چشم به ياري شما دوخته ايم. از دوستان وبلاگنويس صميمانه و عاجزانه تقاضا دارم اين اطلاعيه را در وبلاگشان درج كنند و در ليست مسنجر خود سند تو آل كنند . شايد شما بتوانيد در اين امر قدم خيري بر داريد . يادتان نرود . جان انساني در خطر است

زمانی برای اندیشیدن

سلام برهمگی
در این دوره وبلاگ خوانی تناقضات زیادی در نوشته ها می بینم :
دم از ایران دوستی و ایرانی بودن زدن و افسوس از داشتن ملیت ایرانی
دم از حقوق زنان زدن و دو خط پایین تراشاعه افکار جنس دوم بودن
دم ازحمایت از تمامیت ارضی زدن و گله مند بودن از دعوت به امضای دادخواست خلیج فارس
.
.
.
.
زمانی برای اندیشیدن نیاز دارم تا بفهمم که خطا می خوانم یا خطا ها را می خوانم.
کامنتی برای کمک به درک اطرافم؟

Friday, June 16, 2006

چرا ایران و نه پرشیا

سلام بر همگی

در وبگردی های جدید به این نکته پی بردم که چقدر اطلاعات ما از مملکتی که در آن زندگی می کنیم کم است.
به طور مثال در وبلاگی خواندم که با "الاغ "نامیدن رضا شاه که البته از نظر من شاید بتوان گفت که در تاریخ ایران معاصر تنها شاهی است که شایسته این عنوان است، به این اعتراض کرده که چرا رضا شاه نام این سرزمین را از پرشیا به ایران تغییر داده است. با وجودی که همواره خود را سرزنش کرده ام که اطلاعاتم در مورد سرزمینی که موطن من است بسیار اندک است ولی در این یک مورد احساس دو گانه شادی و غم به من دست داد. شادی از این جهت که حداقل من می دانم که نام اصلی سرزمینم چیست و دلیل آن را نیز می دانم وغم ازاین بابت که فردی که از زبان رسمی مملکت گلایه دارد که چرا فارسی است نامی را برای مملکت می پسندد که :
1- ایران را سرزمین یکی از اقوام آن معرفی می کند و سایرین هیچ به حساب نمی آیند.
2- یک کلمه انگیسی است که به هیچ یک از اقوام این مرزوبوم تعلق ندارد
3- مهمتر از همه توسط افرادی که ما را بربر نامیده اند به جهان معرفی شده است.
بنابراین تصمیم گرفتم که اطلاعات هرچند مختصرم را با افرادی که تمایل به دانستن در مورد ایران دارند قسمت کنم.


ايران يعني سرزمين مردم اير . اولين مردماني كه در اينجا ميزيسته اند.
ایران در اصل یک ملت فدرال بوده است كه سه قوم بزرگ پارت و ماد و پارس آن را تشکیل می دادند.

پارتها در شمال شرقی کشور یعنی خراسان کنونی می زیسته اند . سرزمین های این قوم از شمال به دهستان و از مشرق به هری (هریوه یا آریا) و از جنوب به كارامانی (کارامانیا - کرمان امروزی) و از مغرب به مادی محدود بوده‌است.

اطلاعات در مورد دوقوم دیگر را به دلیل بسیار جالب بودن بدون کوچک ترین تغییر در زیر آورده ام

توضیحات بیشتر درمورد مادها برگرفته از ویکی پدیا :"ماد نام سرزمینی بود که تیرهٔ ایرانی مادها در آن ساکن بودند. این سرزمین دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان فعلی در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و ناحیه امروزی تهران،حوزه شمال غربی کویر مرکزی، همدان و کرمانشاه را با نام ماد بزرگ می‌شناختند.
پایتخت ماد در گذشته هگمتانه نام داشت که بعدها به اکباتان تغییر نام داد. مردمانی که امروزه از تبار مادها به شمار می‌آیند عبارتند از مردم غرب ايران، مردم کردزبان و مردم آذربایجان و فارس‌زبانان استان‌های همدان و مرکزی"

توضیحات بیشتر در مورد پارس ها برگرفته از ویکی پدیا:
"در جغرافیای دوره اسلامی به جغرافیایی منطقه جنوب ایران گفته می‌‌شده است که البته به مراتب بزرگتر از استان فعلی فارس بوده است و تمامی سواحل خلیج فارس، هرمزگان یزد، اصفهان و بخشی از کرمان را نیزدر بر می‌‌گرفته است در قدیم تمامی سواحل خلیج فارس و دریای عمان با نام بحر فارس یا دریای پارس شناخته می‌‌شده است. بر اساس آنچه درتقسیمات کتابهای دوره امپراتوری اسلامی (معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی،آمده است، ایالت یا اقلیم فارس جنوب ایران و سواحل خلیج فارس که در غرب آن خوزیه ( اهواز و بصره و آپالو (ابله)و در شرق آن مکران، کرمانیاو درشمال شرقی آن خراسان وجود داشت. عربهااین منطقه را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی می‌‌نامیدند. اما اروپاییان در تمام دوره‌های تاریخی همه اقلیم های ایرانی را پارس و پرسیا می‌‌نامیدند. "

زماني كه قوم پارس قدرت را بدست ميگيرد یک حكومت مركزي را بنا ميكند. در آن دوران جنگ های میان ایران و همسایگانش شروع می شود. همزمان با جنگهاي ايران و يونان، تاريخ نويسان يوناني از ايران با نام قوم غالب آن زمان كه پارس بوده است ياد كرده اند . از آنجایی که تنها اسناد تاریخی که در دسترس اروپاییان قرار داشته از طریق مورخان یونانی تهیه شده بودند ايران با نام پرشيا به معني سرزمين پارسها شناخته شد. در حالی که ایران سرزمین همه اقوام ساکن در آن بوده است.


این نام تا زمان به قدرت رسیدن رضا شاه که بسیاری او را یک قزاق بی سواد می دانند بر ایران باقی می ماند. رضا شاه با وجود بی سوادی و یک قزاق جز بودن ایده های بسیاری برای این سرزمین داشت، ازجمله خدمات او به این سرزمین بازگرداندن نام ایران است تاا این سرزمین به همه اقوام آن تعلق پیدا کند و نه تنها سرزمین یک قوم بماند .

Thursday, June 15, 2006

درد چیست و درمان کجاست؟

سلام بر همگی
این پست را در جواب وبلاگ "حزب جوانان زیر آفتاب" می نویسم مربوط به دو پست ایشان در تاریخ های یکشنبه 21 خرداد و چهارشنبه 24 خرداد.

بله متاسفانه در قوانین حکومتی به حقوق زنان اجحاف زیادی شده است ولی دلیل عمده جنس دوم بودن زنان از نظر ریشه های تاریخی به زمان تسلط اقوام ترک بر می گردد . البته اگر این را توهین می دانی قبل از اینکه رگ گردن متورم شود به کتاب های جامعه شناسی رجوع کنید که تاثیر اقوام مختلف در شکل گیری فرهنگ مشترک را مورد بررسی قرار داده اند. به صورت کامل با دلیل و برهان این را به شما ثابت می کند . و من هم امیدوارم حداقل شما جزو مردانی باشید که برای احقاق حقوق زنان و درمان این درد عمیق و ریشه ای حرکت کنید.

در مورد ظلم به کرد ها هم کافی است ببینی چقدر حقوقشان در آذربایجان غربی از طرف ترکها رعایت شده در نوشته های سایر وبلاگ نویسان ترک ،که صد البته خواهی گفت آنها را نمی شناسی نباید گفتار آنها را به حساب شما گذاشت ، از اینکه به مناطق کرد نشین آذربایجان غربی زیاد از حد اشاره شود ناراحت هستند . البته آذربایجان غربی مثال بسیاری خوبی است. فرض کن آذربایجان غربی و شرقی مستقل شوند وضعیت کردهای مقیم آنجا چه میشود آیا در صورتی که زبان رسمی آذربایجان ترکی است به کردها اجازه داده می شود زبان مادری خودر ا به کار ببرند؟ یا وقتی ترکها نیز شیعه هستند چه دردی از کردهای سنی دوا می کنند.

شمال غربی کشور ترک هستند، شمال کشور گیلک ، مازندارانی، و ... هستند شمال شرقی کشور خراسانی هستند که صددرصد فارس به حساب نمی آیند. غرب کشور کرد و لر و سایرین هستند. جنوب شرقی بلوچ هستند. جنوب و جنوب غربی عرب هستند. منطقه وسیعی از مرکز کویر است و البته کرمانی و یزدی از آنجایی که لهجه و گویش خود را دارند بعید به نظر می رسد که فارس به حساب بیایند می ماند شیراز که با وجود گویش و لهجه متفاوتشان به دلیل استان فارس بودن چاره ای ندارند و باید فارس باشند و همچنین تهران که پایتختی است که ترکها برای فارسها ساختند! با توجه به خیل عظیم مهاجرت دیگر حرفی باقی نمی ماند که تهران متعلق به همه اقوام است نه تنها تهرانی های اصیل! لطفا برای من بی اطلاع زورگوی بی منطق که نمی دانم کی و کجا و چگونه به همه این اقوام بی حرمتی کرده ام و بگویید منظورتان از اکثریت زورگوی فارس زبان که فرهنگ بی ارزش خوب را به اجبار بر فرهنگ غنی سایر اقوام مسلط کرده اند چه کسانی هستند؟

درد، درد تفاوت زبان و دین و مذهب و قومیت نیست درد، درد تعصب خشک و عمیق و بسته بودن درهای تفاهم است.

Wednesday, June 14, 2006

خلیج همیشه فارس

سلام بر همگی

همه جای ایران سرای من است. از سرایمان حمایت کنیم.



Sunday, June 11, 2006

ایران یک کشور واحد است و زبان رسمی آن فارسی است

سلام بر همگی

من تا قبل از این با توهین به ترکها مخالف بودم و یک جورایی به آذری ها حق می دادم که ناراحتی چدین ساله خود را ابراز کنند ولی با خواندن دلایلی که آذری های محترم در انواع و اقسام وبلاگها آورده اند و یا کامنتهایی که گذاشته اند مخصوصا الحانی که به کار رفته و توهین و تحقیری که نسبت به سایرین به کار برده اند نظرم برگشت .و نوشته آقای دکتر براهنی دلیلی بود که این پست را بنویسم.

هرگز مخالف این نبوده ام که قدرت مرکزی برای کنترل کردن سایرین از حربه های متفاوتی استفاده می کند.در ایران نیز معروفترین این حربه ها تدابیر رضا شاه است: مخالفت با زبان رایج در آن ناحیه و یا منصوب کردن غیر بومی ها و هزار مسئله دیگر که جای بحث کردن در موردشان این نوشته نیست

امااز نظرمن ایران یک مملکت واحد است و در یک مملکت واحد باید یک زبان رسمی وجود داشته باشد. شاید شما ترجیح می دهید یک زبان کاملا بیگانه زبان رسمی شود مثلا مانند هند که انگلیسی زبان واحد و رسمی آنهاست.

البته قومیت های متفاوت می توانند خودشان با وجود مخالفت دولت مرکزی زبان قومی خود را حفظ کنند و در جهت پیشرفت و غنی سازی آن بکوشند . همان طور که زرتشتیان خودشان اقدام به برگزاری کلاس های آموزش زبان کرده اند تا جایی که حتی غیر زرتشتیان هم تمایل به یاد گیری زبان پارسی کهن دارند و حاضرند برای شرکت در آن کلاس ها شهریه بپردازند.

شما کدام آذری را دیده اید که به غیر آذری ها ترکی یاد بدهد. شما کدام جمع ترک را دیده اید که به غیر ترکها احترام بگذارند و در حضور آنها ترکی صحبت نکنند . در حالی که این بزرگترین توهین در زمینه فرهنگ زبانی است.

اینکه آذریها می خواهند زبان مادریشان را زنده نگهدرند بسیار قابل احترام است ولی باید این را در نظر بگیرند که آنهابخشی از کشوری هستندکه زبان رسمی آن فارسی است این کاملا غیر منطقی است که در یک کشور واحد زبان رسمی هر منطقه متفاوت باشد. برای احیا زبان آذری خود آذری زبان ها باید بکوشند وداشتن توقع از دولت مرکزی برای تخصیص بودجه و احتمالا بومی کردن زبان تحصیلی کاملا غیر ممکن است.

همانطور که در بالا اشاره کردم زرتشتیان این کار را نجام داده اند و در اینکار موفق هستند. در حالیکه آذری ها بسیار متعصب و بسته رفتار می کنند. همین رفتار باعث عدم پذیرش اطرافیان می شود. وقتی شما با گروهی سروکار داشته باشید که به هیچ وجه تمایلی به ورود شما به جمع خود نداشته باشند و همه جوره شما را تحقیر کنند شما هم نه تنها تمایل خود را به آنها از دست می دهید بلکه در صدد تمسخر آنها نیز بر می آیید و این همین مسئله است که برای آذری ها پیش آمده. برای روشن شدن این مطلب به چند نمونه اشاره می کنم:

اگر به مناطق آذری سفر کرده باشید یا با مسافران صحبت کرده باشید متوجه می شوید که همه از آب و هوا و صنایع دستی و خوراکی تعریف می کنند ولی رفتار ساکنان و افراد بومی را کاملا غیر دوستانه و حتی خصمانه توصیف می کنند. دوستی در سفرش به تبریز از خرید حتی یک تکه نان عاجز بوده است چون ترکی بلد نبوده و در جواب درخواست هایش مردم به او خندیده ان چگونه می توان توقع داشت این فرد از ترک ها به خوبی یاد کند؟

دانشجویانی که برای تحصیل به آن مناطق می روند داستانهای کاملا واقعی از این دست دارند.(هرچند منکر وجود افراد با محبت به صورت موردی نمی توان شد) ولی توهین ها و تحقیر ها باعث شده اکثریت ایشان نامناسب ترین لطیفه ها را در مورد ترک زبانان به تعریف کنند

همه ما با آذری ها برخورد داشته ایم و رفتار آنها را دیده ایم آنها خیلی راحت و بدون نگرانی عنوان می کنند که "فلانی که ترک نیست ولش کن اون که چیزی نمی فهمه"

دوستی داشتم که خواستگار ترک زبان داشت در جلسه خواستگاری پدر و مادر خواستگار شروع به صحبت به زبان آذری با هم می شوند ، مادر ختر که این رفتار را توهین آشکار می بیند به شوخی و خنده در صدد رفع و رجوع بر می آید که ما که ترکی بلد نیستیم لطفا یا فارسی صحبت کنید یا به ما هم ترکی یاد بدهید جواب صریح و رک مادر پسر :"نگران نباشید حرفی نیست که به شما ربط داشته باشد"

درست یاغلط در ایران زبان رسمی فارسی است و اکثریت با فارسی زبان هاست تعصبات آذری ها هم نه تنها دردی را دوا نمی کند بلکه شکاف میان آنها با سایر اقوام را بیشتر می کند.

آذری های محترم باید با کنار گذاشتن برتری جویی که نتیجه اش همین طرد شدن و مورد بی احترامی قرار گرفتن است سعی در ایجاد یک ارتباط صحیح و مناسب باشند. آنها هم می دانند که بخشی از ایران هستند و به این ملیت افتخار می کنند آنها هم در جنگ ، صلح ، خوشی و ناخوشی این کشور سهیم بوده اند و خواهند بود همین جناب آقای دکتر براهنی که تمام غیر ترک ها را به پایین ترین سطح تنزل داده در ابتدای نوشته خود از حافظ بهره گرفته. پس جای بسی تعجب است که زبان فارسی را آنقدر بی ارزش توصیف کند. آقای دکتر تایید شی نفی ما ادا نیست زبان فارسی زبان رسمی کشور است پس شما در مقام خود کم کاری و کم لطفی کرده اید که زبان شیرین آذری مهجور مانده گناه آن را به گردن فارسی زبانان نیاندازید.

Thursday, June 08, 2006

شروع دوباره به نوشتن

سلام بر همگی

از قبل از عید که در تب و تاب عید بودم و بوی عید و برپشتن به ایران گیچم کرده بود دیگر فکر اینجا نبودم .
یک ماه که در ایران گذشت اگر بخاطر خواندن ایمل های کاری و درسی نبود سراغ اینترنت نمی رفتم چه رسد به وبلاگ خوانی و وبلاگ نویسی.
بعد از برگشتن هم کارهای عقب افتاده و ضرب العجل (کسی معادل فارسی این رو نمی دونه من به کلی فراموش کرده ام) تحویل گزارش و ارایه مطلب وقتی برای اینکار باقی نگذاشت البته هنوز خطرها ز سر نگذشته ولی امروز به کلی دور از هر گونه احساس کاری و درسی یک دل سیر از صبح تا حالا وبگردی کردم و برای یکی دو وبلاگ هم کامنت نوشتم بای همین یاد اینجا افتادم و دوباره تصمیم گرفتم که بنویسم.

در این مدت اتفاقات زیادی هم در زندگی من افتاد و هم در زندگی اطرافیانم که شاید انگیزه خوبی برای شروع دوباره به نوشتن باشه