nemogoody

Sunday, October 21, 2007

گربه ما کجاست

سلام بر همگی

دارندگان ایملهای یاهو، اعضای گروه های خبری ، موسسان گروه های کاربری و القصه کاربران یاهو،ظاهرا گربه ملوس ما در فهرست نام کشورهای یاهو جایی ندارد! در جهت باز گرداندن نام این مملکت زیبا اما مهجور مانده به این صفحه لیک دهیم :

http://helloyahoo.net

ایرانی الاصل

سلام بر همگی

چندی پیش اخبار صحبت از خانمی انگلیسی به میان آورد که برنده نوبل ادبیات شده است. خوب تا این جا خبرکاملا فرهنگی هنری است اما در ادامه در سایت خبرگزاری فارس به این مطلب برخوردم که ایشان را ایرانی الاصل نامیده اند. تا آنجا که این بنده حقیر می دانم محل تولد به خودی خود در ملیت افراد نقشی ندارد حال اگر فرد در محل تولدش ماندگار شود و در آنجا ساکن شود در بعضی از کشور ها ، که ایران جزو آن کشورها نمی باشد، فرد ملیتش را کشور زادگاهش می داند. ایران و سویس (دونقطه دی)از این قوانین ندارد و محل تولد حق شهروندی ایجاد نمی کند.

از تمام این حرف ها که بگذریم من با کلمه "ایرانی الاصل" مشکل دارم. معمولا خانواده هایی که به کشورهایی با قوانین ذکر شده مهاجرت می کنند فرزندانشان ملیت خود را محل تولد خود می دانند ولی می گوید اصلیتشان متعلق به کدام کشور است مثلا فرزندان یک زوج مهاجر ایرانی در آمریکا یا انگلستان بنا بر قوانین این کشورها آمریکایی ایرانی الاصل یا انگلیسی ایرانی الاصل هستند. حالا فرزند یک زوج انگلیسی که تنها در ایران به دنیا آمده است و حداکثر سه سال در ایرانی که قانون اعطای حق شهروندی به دلیل تولد را ندارد زندگی کرده است چگونه ایرانی الاصل شده است یکی از جالب ترین و آموزنده ترین اخباری است که درخبرگزاری فارس خوانده ام.

من یک ایرانی صد در صد هستم و به ملیتم افتخار می کنم و همه جا با سربندی می گویم که ایرانی هستم و به ملیتم و آنچه که خودم هستم اتکا می کنم، واعتقاد دارم که ایران و ایرانی باوجود تمام کمبود های موجود همچنان می توانند به آنچه که هستند افتخار کنند و در جهت بهبود هرچه بیشتر بکوشند و بکوشیم.

Tuesday, October 16, 2007

هستی و قدسی و حاج یونس

سلام بر همگی

به نظر من میوه ممنوعه سریال جالبی بود و هستی و قدسی و حاج یونس هم باید این طوری به آخر می رسیدند ولی باقی شخصیت ها سمبل شدند. سازش سمانه با شوهرش، قبول شدن سینا در کنکور و برگشتن پسر جلال، غزاله هم که از ابتدا تافته جدا بافته بود.

من تقصیر را به گردن هیچ کدام به تنهایی نمی اندازم.

هستی برای نجات کارخانه و آن چه که ثمره زندگی پدرش می دانست تلاش کرد، شاید خطا کرد و در ادامه نیز از عمد به آن اشتباه ادامه داد ولی تا جایی که من می توانم اظهار نظر کنم از حاج آقا دلبری نکرد مگر در آخر کار که آن هم به خاطر تلافی کردن رفتار دیگران بود

قدسی زن سخت کوشی که بار زندگی را در ابتدا به دوش کشیده و حالا آن شیوه زندگی و دست آورد های آن بخشی از وجودش شده است. ثمره یک عمر تلاش بسیار شیرین و دلچسب است و چشم پوشیدن از آن سخت. از آن گذشته کاملا مشخص بود که این خانم به کارش معتاد شده است.

حاج یونس هم سمبل تمام عیار یک مرد سنتی. این آقا در ابتدا با سختی و مرارت زندگی را شروع کرده و به سر انجامی رسانده ولی فراموش کرده که شرایط خود این آقا همسرش را به سمت کار شبانه روزی سوق داده، ولی حالا که نیاز مالی برطرف شده هیچ کدام از این زن و شوهر نمی دانند چگونه از هم محبت طلب کنند.

از نظراین بنده حقیر سراپا تقصیر،اشکال از این طرز تفکر است که صرفنظر از هر گونه تناسبی شیطان را بین زن و مرد نامحرم قرار می دهند. این دو از چه نظر با هم، هم کف بودند؟ از نظر طرز تفکر خانواده، از نظر مرام ومنش زندگی، از نظر سطح سواد و تحصیلات یا از نظر سن و سال؟

این آقا جای پدر یا حتی پدر بزرگ این دختر را دارد، خودش به دلیل بی پناهی این دختر قدم در این راه گذاشته، حال آنکه این دختر مثلا از در خدا پیغمبر سر صحبت را باز کرد و از آن گذشته اگر او به دنبال پول او بود بدون هیچ نیازی به عشوه کرشمه و با توسل به صواب دارد و نان کارگران و از این حرف ها می توانست پیرمرد را رام کند، لزومی نداشت از خودش مایه بگذارد.

بنابر تجربه و دیده های خودم می گویم که اگر یک رابطه بلند مدت در اثر یک معاشرت جدید از بین برود مشکل در نفس آن رابطه بوده است و معاشرت جدید تنها یک بهانه است حال اگر شیطان را هم به آن اضافه کنید که چاشنی تکمیل است.

Saturday, October 06, 2007

راه اندازی شیفت شب پلیس نامحسوس

سلام بر همگی

عنوان را که دیدم خیلی خوشحال شدم و در دل تبریک گفتم که از این پس از آمار جرم و جنایت در شب کاسته می شود، متن را که خواندم گفتم زهی خیال باطل :

"پليس بزرگراه به منظور كاهش تخلفات حادثه ساز در شب، از ساعت 22 به بعد، با خودروهايي كه صداي ناهنجار توليد و يا از سرعت بيش از حد مجاز استفاده مي كنند، برخورد مي كند."

البته خیال من باطل بود وگرنه هرگونه فعالیتی در جهت رعایت قوانین بسیار ارزنده است. بعد به این فکر افتادم که دل غافل در روز روشن در وسط خیابان شلوغ آدم می دزدند فریادرسی نیست تو به فکر شیفت شب هستی؟

حدود چهار سال پیش بود که در شرکتی که کار می کردم سر میز نهار بحث از همین مسایل شد همکاری می گفت اگر زنان خود راه ندهند هیچ مشکلی برایشان پیش نمی آید و بحث به دلیل جنسیتی شدن آن بالا گرفت ، در گرماگرم جدل، همکاری از راه رسید و گفت خبر دارید چرا آقای ... ،یکی دیگر از همکاران ،چند روزی است که یک خط در میان می آید؟ و بعد از کلی آب و تاب توضیح داد که شازده پسر نوزده ساله آقا را بعد از خرید از مجتمع پایتخت در خیابان ولیعصر (پهلوی) بالاتر از میدان ونک به زور دزدیده اند و سوار ماشین کرده اند، سپس به سمت کرج حرکت کرده اند از شانس در راهبندان بزرگراه تهران کرج این پسر موفق به فرار می شود، حالا هم در به در دنبال مراحل شکایت و قانونی آن هستند.

ابتدا فکر کردیم این اقدام در جهت اخاذی صورت گرفته است که با توضیحات همکار گرامی از قول پسر داستان فهمیدیم آدم ربایان در داخل ماشین اقدام به لمس نمودن بدن این پسرکرده اند و صحبت هایشان در مورد استفاده جنسی از ایشان بوده ، لازم به ذکر است که این آقا پسر در عین حال که برازنده است و به دلیل جوانی و ورزش اندام مناسبی دارد و به سرو وضعش هم می رسد ، اما اصلا و ابدا به اصطلاح "اوا خواهر" نیست. هزچند که از نظر من امیال جنسی هر فرد تا زمانی که برای سایرین دردسر ساز نباشد موضوعی کاملا شخصی است.

بعد از تمام این داستانها و نقل قول ها ، در این فکرم که امنیت اجتماعی برای همه لازم است زن، مرد، بزرگ، کوچک، جوان و نوجوان. پس با تشکر از پلیس بزرگراه که به فکر آسایش مردم در ساعات دیر وقت شب است ای کاش پلیس جنایی و سایر قسمت ها نیز به فکر اینگونه خدمات پیشگیرانه باشند

Friday, October 05, 2007

شما جای من بودید چه می کردید؟

سلام بر همگی


با آدمی آشنا شدم که خیلی خودش را اجتماعی و خوش برخورد می داند برای خود داری از پیش داوری اظهار نظری نکردم تا روزی که از تنهایی و به انتها رسیدن پروژه ای که در دست داشت شکایت کرد، به رسم رفاقت پیشنهاد دادم که روزی را با هم بگذرانیم هرچند برای من زمان مناسبی نیست. بنا به دلایل مختلف ضرب الاجل ها نزدیکند. به هرجهت قرار بربازدید از مکانی شد که بارها دیده بودم ولی باز برای مراعات حال پذیرفتم .

در پایان بازدید گفت من که هیچ لذتی نبردم ولی به خاطر تو حاضر به پرداخت پول بلیط شدم !!! امیدوارم که خوشت آمده باشد. پرسیدم اگر تمایلی به این مکان نداشتی چرا پیشنهاد دادی ؟ گفت چون می دانستم که تو دوست داشتی !!! من خیلی به فکر اطرافیانم هستم برای همین است که همه من را دوست دارند و هیچ گاه تنها نمی مانم!!!