nemogoody

Monday, June 06, 2011

روز آفتابی روز بارانی روز ابری

سلام بر همگی،



ایران که بودم روز آفتابی برایم چندان مفهمومی نداشت چون تعداد روزهای آفتابی کم نیستند ، ای خورشید تابان از من نرنج و به کرم بی پایانت ادامه بده، همچنین با آن آلودگی هوا گرما را چندین برابر احساس می کردم و همیشه اخم هایم در هم بود نه اینکه دلیلی جز آفتاب شدید داشته باشد.

از بچگی باران را همیشه دوست داشتم نه آنکه مانند آدمهای عاطفی زیر آن بدون چتر راه بروم ولی از شسته شدن همه چیز در زیر آن و آرامشی که در زمان بارش به وجود می آمد لذت می بردم و می برم. طراوت و تازگی بعد از باران هر چند کوتاه را دوست دارم حتی اگر در ابر شهری مانند تهران باشی و طراوت و تازگی با پایان باران جای خود را به گل و غبار دوده دهد باز هم آن را دوست دارم.

اینجا که آمدم از بس همه از زیبایی روز آفتابی گفتند که جو گیر شدم و فکر کردم که لابد من هم باید به جمع آه کشندگان بپیوندم. بعد از مدتی دیدم نه تنها از روز ابری دلگیر نمی شوم بلکه روزم را با اخم کمتری سپری می کنم. سوزش آفتاب بر روی پوستم نیست و تمام حواسم به پیدا کردن درختی یا دیواری برای ایستادن در سایه آن نیست و می توانم دور و برم را نگاه کنم و از آن لذت ببرم یا از چیزی که دلپذیر نیست دوری کنم.

بیشتر که گذشت فهمیدم آفتاب و ابر و باران در دل آدم است می شود در یک روز آفتابی و زیبا به اندازه بی نهایت احساس تنهایی و بی چاره گی کرد و زیر تگرگی نا بهنگام از شدت سرما لرزید ، می شود در یک روز ابری دلگیر بر بالای قله افتخار ایستاد و از چشم انداز موفقیت سرمست شد و طراوت و تازگی را در روح خود احساس کرد ، می شود در یک روز بارانی درحالی که از طراوت و تازگی باران لذت می بری زیر آفتاب دل خود بایستی و از گرمای آن لذت ببری.



0 Comments:

Post a Comment

<< Home