nemogoody

Thursday, January 31, 2008

تعریف زیبایی و سیر تحول آن


سلام بر همگی

این عکس اصلا جدید نیست البته منظورم خود عکس نیست که کاملا مشخص است، منظورم دست به دست گشتن و دیدن آن در این اواخر است. بله این عکس متعلق به انیس الدوله سوگلی ناصرالدین شاه است. این خانم فربه است غبغب فراوان دارد ابروهایش بهم پیوسته اند و پشت لبش کاملا سبیل دارد. در این روزگار ایشان نمومه کامل یک جنس مونث زشت است که نه زیبایی ظاهری دارد و نه از اندام خوبی برخوردار است. فراموش نکنید که ایشان سوگلی شخصی بوده است که یکی از بزرگترین حرمسرا ها را داشته است.

در عهد ما زیبا به خانم یا دختر خانمی گفته می شود که اندامی باریک دارد ، ابروهایش نازک است و صورتش کاملا صاف و بدون مو است.

چرا و به چه علت چنین تغییر بزرگی در تعریف زیبایی ایجاد شده است؟

Thursday, January 24, 2008

از میدان انقلاب تا مترو اینجا

سلام بر همگی

چند روز پیش بعد از یک روز کاری سخت در مترو نشسته بود و طبق عادت مردمان اینجا چشمم به روزنامه دوخته شده بود. در ایستگاه بعدی دو دختر ایرانی سوار شدند و روبروی من نشستند خوب دو دوست مشغول گفت و شنود و خنده توجه کنید که به دلیل سرمای هوا لباس های کاملا زمستانی پوشیده بودند و خنده هایشان در حد متعارف بود نه خیلی بلند. چند ایستگاه بعد چند پسر ایرانی سوار شدند و به محض اطلاع از این که این دخترها هم ایرانی هستند شروع به تیکه پرانی و متلک گویی کردند خدا را چه دیدی اگر شلوغ نبود یا تزدیک به بودند شاید انگشتی هم می رساندند.

در این بین به این فکر بودم که تفاوت این آقایان خارج آمده با به قول معروف عمله های میدان انقلاب چیست؟ میدان انقلاب را مثال می زنم چون یکی از اقوام دخترخانمی بود که در دانشگاه تهران تحصیل می کرد همیشه این مثال را می زد و در ذهن من مانده است. وگرنه همه جای ایران و به خصوص تهران سرای من است.

در خیالم خانواده های این آقایان را درمجسم می کردم که با چه تفاخری بیان می کنند که فرزندانشان در خارج اقامت دارند و در یک مملکت متمدن زندگی می کنند! به به و چه چه اطرافیان و احتمالا چشم های پر از اشتیاق که اگر این آقایان به ایران بازگشتند منت بر سرگذارند و اجازه دهند که چشم ایشان به جمال اوشان روشن شود و باقی قضایا.

در حالی که آن عمله های بی نوای میدان انقلاب در یک مملکت متمدن زندگی نمی کند که بداند متلک گفتن آن هم با آن الفاظ تجاوز به حقوق فردی به حساب می آید و باعث ناراحتی میشود و در مواردی هم " آزار جنسی" به حساب می آید.

Monday, January 14, 2008

کتابخوانی

سلام بر همگی

یکی از لذت های زندگی من کتاب خواندن بوده است . من این لذت را مدیون پدرم هستم که این علاقه را در من تقویت کرد. از زمانی که یادم می آید هر وقت با هم بیرون می رفتیم بدون هیچ برنامه قبلی به یکی از کتابخانه ها و یا کتاب فروشی های سر راه می رفتیم و مدتی را به گشت و گذار در آنجا می گذراندیم جدای از آن پدرم همه کتاب هایی را که خریده است تاریخ و مکان خرید را در صفحه اول نوشته و با دقت فراوان از آنها نگهداری کرده است برای همین در خانه ما تقریبا بیش از سه چهارم محیط اتاق نشیمن تبدیل به کتابخانه شده است و همه کتابها در قفسه های چوبی با درهای شیشه ای قراردارند. از زمانی که شروع به ادامه تحصیلات کردم کتاب غیر تخصصی به طور کلی تعطیل شد تا این که هفته گذشته یک شب که از دست استاد راهنمای بسیار محترم به شدت عصبانی بودم برای منحرف کردم ذهنم کتابی را که دوست عزیزی حدود یک سال پیش به رسم یادگاری و هدیه سال نو به من داده بود به دست گرفتم و دیروز صبح آن را تمام کردم. نام کتاب سال بلوا است و نوشته آقای عباس معروفی. از ایشان کتابی نخوانده بودم و عذر بدتر از گناهم گرفتاری درس و دوری از کتاب فروشی ها و خلاصه به عبارت ساده تر بی توجهی به امر مهم کتاب خوانی و لذت بردن از ادبیات است. از بعضی از قسمت های این کتاب بسیار لذت بردم و در کمال ناباوری احساس کردم حرف دل من است انگار که نویسنده حال و روز من را در قالب کلامات برایم شرح می دهد. با تشکر از این نویسنده گرامی بعضی از سطور را اینجا می نویسم تا هر که گذارش افتاد از خواندن آنها لذت ببرد:

"چرا آدم ها در یاد من زندگی می کنند و من در یاد هیچ کس نیستم؟"

"عمر باخته ها ، عاشق عمر دیگران می شوند، همان جور که خودشان قربانی شده اند، دیگران را هم نابود می کنند"

"با خاک دیگران نمی شود کوزه دلخواه ساخت"

"آدم ها حسودند، زمانه بخیل است و دنیا عاشق کش است"

"فضاحت می شد، آبروم می رفت ، به جهنم ، اما من حالا حسرتی دلم نبودم"

"انگور شاهانی نصیب شغال می شود"

"یکی را در چاه می اندازند، سر از تخت شاهی در می آورد، یکی در حاشیه تخت شاهی در یک قدمی سعادت به این روز می افتد که ما افتاده ایم"

"یکباره می بینی چیزی مثل سایه همه زندگی ات را می گیرد"

"خاطرات همه گذشته هام ، در کودکی های بسیار دوردستی تکرار می شد و آدم نمی فهمید زمان گذشته است ، چقدرگذشته است؟ آدم مگر گذشته ای داشته ، یا مگر آینده ای هم وجود دارد؟ حالا که اسیر چیزی مثل خواب شده ام ، چرا باید به زمان بیداری فکر کنم و بعد پاهام را برروی زمین سفت بگذارم و خودم را از دست خشونت زمانه در پستوی خانه پنهان کنم، گوشهام را بگیرم، چشم هام را ببندم و همه اش به این فکر باشم که عاقبت چه می شود؟"

Monday, January 07, 2008

اولین سینما در سال 2008

سلام بر همگی

چند شب پیش برای اولین بار در سال 2008 به سینما رفتم. من از زمانی که یادم می آید مسحور(سحر شده) جعبه جادو و هنر هفتم بوده ام و اعم از فیلم خوب و بد همه را می دیدم و تا حد زیادی لذت می بردم.

در ایران که بودم ،به قول معروف، فیلمی داشتم و تقریبا تمام فیلم هایی را که می گرفتم کپی می کردم حتی DVD ها را می گشتم و فایل تصویری و صوتی آن را به هر گرفتاری بود پیدا می کردم و آن ها را روی CD کپی می کردم. برای همین زمانی که از ایران آمدم یک مجموعه بسیار بزرگ فیلم از کیفیت پرده ای تا بهترین کیفیت ممکن را آنجا گذاشتم و هر وقت که می روم می بینم کلی خاک رویشان نشسته و کلی غصه می خورم.

برگردم سر اصل مطلب، دیشب فیلمی که رفتم Assassination of Jessie James بود.در مجموع می توانم بگویم فیلم روند کندی داشت و از ابتدای فیلم مشخص بود که آخر آن چه اتفاقی می افتد در ضمن هیجان خاصی هم نداشت یک روند مشخص و آهسته از زندگی چند نفر، افکار و احساساتشان در مقابل هم ، ولی با این وجود تمام دو ساعت و چهل دقیقه را با اشتیاق کامل به پرده نقره ای خیره شدم.

اگر از صحنه های خشن ناراحت می شود اگر هیجان و تحرک می خواهید این فیلم توصیه نمی شود زیرا فیلم بالا و پایین چندانی ندارد و فیلمی یکنواخت و مشخص است. اما من بسیار لذت بردم.

Wednesday, January 02, 2008

سال نو میلادی بر همه مبارک

سلام بر همگی

New Year’s Eve به اتفاق دوستان راهی شدیم تا در مراسم آتش بازی سال نو شرکت کنیم و از آن لذت ببریم. محل قرارTottenham Court Road Station بود. همه سر وقت آمدند! وبه سمت Trafalgar Square راه افتادیم .

کشور نروژ به پاس کمک های کشور بریتانا در جنگ جهانی دوم به این کشور هر سال یک درخت کریسمس در Trafalgar Square قرار می دهد و آن را به شیوه سنتی نروژ تزیین می کند. تزیین آن بسیار ساده است اما به نوع خودش زیباست. ظاهرا درخت اهدایی امسال بسیار بزرگتر از درخت های سال پیش بوده است. من سال های پیش از این درخت دیدن نمی کردم ولی امسال رفتم و باید اعتراف کنم که درخت واقعا بزرگ بود، می توانید اندازه آن را در عکس ببینید و با مجسمه نلسون مقابسه کنید.

بعد از گرفتن چند عکس تکی و دسته جمعی از خیابان MALLبه سمت Big Ben حرکت کردیم. در ادامه راه از مقابل Horse Guard عبور کردیم البته در آن ساعت تنها یک سرباز گارد پالتو پوش آنجا بود که از شدت سرما از خیر بی حرکت ایستادن گذشته بود و حتی با مردم صحبت هم می کرد! در راه از مقابل Downing Street عبور کردیم سال پیش در مقابل خانه شماره ده یک درخت کریسمس تزیین شده بود ولی امسال خشک و خالی!


در انتهای این خیابان یعنی در Parliament Square در مقابل پارلمان یا همان مجلس یک درخت کریسمس زیبا قرار داشت که چند عکس هم از آن گرفتیم و وارد محوطه Embankment شدیم.


در این محوطه، که در واقع کناره غربی رود Thames است، جایی که Big Ben در ابدای آن قرار دارد


، دقیقا روبروی London Eye ایستادیم و منتظر تحویل سال شدیم. طبیعی است که در این مدت صحنه های متفاوتی اعم از رقص و آواز و نوشیدن و غیره فراوان بود. ولی در این بین که مدت زمان مدیدی حدود سه تا چهار ساعت شد نشانه ای از خشونت ، اذیت و آزار اطرافیان یا به عبارت کلی نقض حقوق سایرین ندیدم، توجه کنید که تعداد توریست ها در این زمان و در آن مکان بسیار زیاد است، پس دلیل بریتیش بودن جماعت و از ما بهتران بودن ایشان نبود، بلکه نظارت کامل ، دقیق و منظم پلیس بود که چنان جماعتی را به چنان رفتاری مجبور می کرد.

خوب دوباره از بحث شیرین سال نو دور شدم . خلاصه کلام ایستادیم تا سال تحویل شد، آتش بازی انجام شد و همه با متانت و به سلامتی از محوطه Embankment خارج شدند و ما هم برگشتیم .

سال نو مبارک