کتابخوانی
سلام بر همگی
یکی از لذت های زندگی من کتاب خواندن بوده است . من این لذت را مدیون پدرم هستم که این علاقه را در من تقویت کرد. از زمانی که یادم می آید هر وقت با هم بیرون می رفتیم بدون هیچ برنامه قبلی به یکی از کتابخانه ها و یا کتاب فروشی های سر راه می رفتیم و مدتی را به گشت و گذار در آنجا می گذراندیم جدای از آن پدرم همه کتاب هایی را که خریده است تاریخ و مکان خرید را در صفحه اول نوشته و با دقت فراوان از آنها نگهداری کرده است برای همین در خانه ما تقریبا بیش از سه چهارم محیط اتاق نشیمن تبدیل به کتابخانه شده است و همه کتابها در قفسه های چوبی با درهای شیشه ای قراردارند. از زمانی که شروع به ادامه تحصیلات کردم کتاب غیر تخصصی به طور کلی تعطیل شد تا این که هفته گذشته یک شب که از دست استاد راهنمای بسیار محترم به شدت عصبانی بودم برای منحرف کردم ذهنم کتابی را که دوست عزیزی حدود یک سال پیش به رسم یادگاری و هدیه سال نو به من داده بود به دست گرفتم و دیروز صبح آن را تمام کردم. نام کتاب سال بلوا است و نوشته آقای عباس معروفی. از ایشان کتابی نخوانده بودم و عذر بدتر از گناهم گرفتاری درس و دوری از کتاب فروشی ها و خلاصه به عبارت ساده تر بی توجهی به امر مهم کتاب خوانی و لذت بردن از ادبیات است. از بعضی از قسمت های این کتاب بسیار لذت بردم و در کمال ناباوری احساس کردم حرف دل من است انگار که نویسنده حال و روز من را در قالب کلامات برایم شرح می دهد. با تشکر از این نویسنده گرامی بعضی از سطور را اینجا می نویسم تا هر که گذارش افتاد از خواندن آنها لذت ببرد:
"چرا آدم ها در یاد من زندگی می کنند و من در یاد هیچ کس نیستم؟"
0 Comments:
Post a Comment
<< Home